عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام . ضمن تشكر و خوش آمد ، اميدوارم مديون وقتتان نباشم ! منت گذاشتيد اگه منو از نظراتتون بي بهره نذارين . سپاسگذارم . 09151303101 - 09369298916

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کشکول ( رنگارنگ ) و آدرس smnoori.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 204
بازدید کل : 85053
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


.

ابزار وبلاگنویسان
ابزار وبلاگنویسان


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

خطاطي نستعليق آنلاين Online User

آمار مطالب

:: کل مطالب : 32
:: کل نظرات : 59

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 3
:: بازدید هفته : 7
:: بازدید ماه : 204
:: بازدید سال : 313
:: بازدید کلی : 85053

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرگرمی - اطلاعات عمومی - یافته های جدید

کمی هم بخندیم
شنبه 14 آبان 1390 ساعت 8:41 | بازدید : 997 | نوشته ‌شده به دست سید محسن نوری | ( نظرات )

 

کمی هم بخندیم
   

به غضنفر ميگن سفر حج چطور بود ميگه خيابونا تميز ، برجاش بلند ، ماشينا آخرين مدل. البته يه جاي زيارتي هم داشت که شلوغ بود نرفتم.

   

به غضنفر ميگن شنيديم آدم شدي! غضنفر ميگه: نامردا شايعه كردن!

  

غضنفر با ذوق به دوستش ميگه : بالاخره بعد از 2 سال اين پازل رو حلش کردم! دوستش ميگه 2 سال زياد نيست؟ غضنفر ميگه: نه بابا رو جعبش نوشته 7 تا 10 سال !

  

به غضنفر ميگن سفر حج چطور بود ؟ ميگه خيلي سنگ به سر و صورتم خورد ولي بالاخره بوسيدمش!

   

جعبه سیاه سی130 پیدا شد : توش غضنفر به خلبان میگه آقا...پیاده میشم !

  

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.

 

آقاهه بهش می گه: آقا! آهسته اینجا کتابخونه است.

 

حیف نون می گه: ببخشید بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

   

احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟

 

مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.

 

احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!

   

( زن خوب !!! )

 

    

مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها

 پسر : نه مامان جون من خودم فندک دارم .

  

يكي با زن و بچش میره خونه می بینه بوی گاز میاد . برمی گرده میگه : هیچکی چراغ رو روشن نکنه من کبریت دارم

  

به يكي میگن چرا جورابات یه لنگش آبی یکی قرمز ؟ میگه والا نمیدونم بدبختی اینه که یه جفت دیگه هم تو خونه دارم همین طوری...!!!

 

يكي دو هزار تومنی پیدا می‌کنه، می‌ندازه دور میگه: من از این شانسا ندارم

   

از يكي می پرسن نظرت درباره بند گردنیه موبایل چیه ؟ میگه خیلی خوبه . فقط موقع شارژ چند ساعتی آدمو علاف میکنه

  

یکی رو می خواستند اعدام کنند ازش می پرسند اقا اخره عمرته حرفی چیزی نداری طرف میگه نه شروع می کنند می بندنش به جرثقیل وقتی می برنش بالا دست و پا می زنه به اینکه حرف دارم میارنش پایین ازش می پرسند چی شده بابا تو که گفتی حرف نداری برگشت به دوستش گفت محسن خونتون از اینجا معلومه

 

* يك توصيه از طرف دوستى داغ ديده:هيچ وقت به رنگ هاى آبى و قرمز روى شيرهاى آب توالت اعتماد نكن...!

 

* به علت گرون شدن sms در سال جديد: نوروز 90، عيد فطر، قربان، غدير، تولدت، قدم نورسيده مبارك، ايشاا... بهترشو بخرى، به پاى هم پير شين...!

 

* زاغكى روى درختى نشسته بود و چيز برگر مى خورد. روباهى آمد و گفت:" اى ول چه سرى، چه دمى عجب تريپ خفنى، مشكى رنگ عشقه، يه آواز بخون حال كنيم." زاغك ساندويچ رو زد زير بغلش و گفت:" برو داداش ما خودمون كلاس دوم دبستانيم...!"

 

*يكي دوپينگ مى كنه، برا اين كه نفهمن يواش ميدوه...!

  

زن و شوهري به سينما رفتند. در اواخر فيلم، زن، شوهرش را صدا زد و گفت: اين كسي كه بغل دست من نشسته از اول فيلم تا حالا خواب است. مرد با ناراحتي جواب داد: به درك كه خواب است. حالا چرا منو از خواب بيدار كردي؟

 

ديوانه اولي: ببينم، مگه تو كري كه جواب سلام منو نمي‌دي؟! ديوانه دومي: نه اون احمد داداشمه كه كره، من لالم!

 

صاحبخانه: هر وقت مي‌گويم اجاره را بده، مي‌گويي: بگذار حقوق بگيرم، پس كي حقوق مي‌گيري؟ مستاجر: هر وقت كه استخدام شدم!

 

مرد خسيسي كه سي سال قبل از يك فروشگاه كفشي خريده بود، دوباره وارد همان مغازه شد و گفت: ما باز آمديم!

تركه نبض بيمار را گرفت و گفت: نمي‌دانم مريض مرده يا ساعت من خوابيده

 

سلام عزیزم ، خواستم بگم واقعا بدجورى تو دلم نشستى پاشو درست بشین !

  زن : اوه! نیگا کن ببین پشه چه جوری دستمو زخم کرده !

 شوهر با بی حوصلگی میگه: این لوس بازی ها مال وقتی بود که هنوز ازدواج نکرده بودیم

  

به یارو میگن چرا دور دهانت مگس جمع میشه؟

 میگه : آخه لهجه ام شیرینه!!!

  

تابلوی مغازه در یک شهر : مکانیکی برادران مرادی بجز یحیی!

   

به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟

 میگه آره ، گفتن بابات مرد !

 گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن ! 


|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
بهشت و جهنم
پنج شنبه 14 مهر 1390 ساعت 6:36 | بازدید : 836 | نوشته ‌شده به دست سید محسن نوری | ( نظرات )


  بهشت و  جهنم

  يك مردِ روحاني، روزي با خداوند مكالمه اي داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند؟"  

خداوند آن مرد روحاني را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آنها را باز كرد؛ مرد نگاهي به داخل انداخت. درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه روي آن يك ظرف خورشت بود؛ و آنقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد!   

افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند.


|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
:: ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد